تصویر عشق![]() دستان مهربان تو گرمابخش است ، اندازه اش وصف پذیر نیست ، پهنایش همان سرزمین پاک نفسهای تو است .... هر لحظه چشمانم بی تاب تو می شوند و شور دیدن چهره ماه تو را دارند عشق شیرین است به شرط اینکه آن عشق فقط به نام تو باشد ، قلبم با عشق تو کلید خورده است ، چرا که اسرار قصر وجودم با لبهای تو فاش می شوند .... با تو تا آخر این راه ، تا آخرین لحظه های نفسم هستم ، پاهایم می لرزد از سختی ولی با تو مثل کوه استوار هستم، با همان چشم بی تاب سختی راه را می روم به عشقمان قسم که قدم هایم را محال است کج کنم ، یک طرف من ، آن سوی این هدف تو ، ذهن من درگیر رویای شیرین تو .... بی خیال نمی شوم از تو ، تو هم ثانیه شماری می کنی تا رها شوی از بغضی که می شود سد راه تو ... همیشه می بالم به این تساوی از عشق که برقرار است در سرنوشت ما عشق بهانه است تا ما را به هم برساند دو نفر که آغاز و پایان هم هستند ... بهانه ایست تا آغاز را به انتهایش برساند ، آغازش تو ، انتهایش را شریک هم هستیم پس من و تو با هم ، تا هیچگاه حق شریکت را پایمال نکنی و می دانم سهمی که داری دور نمی اندازی... تو آغاز و پایان این راه می شوی و کنار من می مانی ، و من باور می کنم که عاشقم ، عاشق کسی که بدجور شیفته اش شده ام کسی که نگاهش همان تصویر عشق من است .. ![]() © نـویسنده »»» شـهرام دانش کپی برداری فقط با ذکر نام نویسنده بلامانع است! |