-
پاییز
سهشنبه 21 شهریور 1391 23:56
:: فراتر از عشق :: در آستانه پاییز یکهِزارُسیصدونودُیک . . . = : = := : = := : = := : = := : = := : = و چشمانم چه تلخِ تلخ دوباره پاییز را به تماشا خواهد نشست ...
-
دلتنگ توام عزیز دلم
دوشنبه 20 شهریور 1391 12:47
دلتنگ توام عزیز دلم به این جمله نمی اندیشم که مرا دوست نمی داری ، با همین صدای گرفته تا لب مرگ برایت می خوانم با بی قراری ... باورم کنی یا نه فرقی به حال عاشق من ندارد ، دوستت دارم ختم کلام من است به جای همه گل ها تو بخند ، این آرزوی من است .... این نهایت عشق من است ، من برایت می میرم ، برایت شمع می شوم و می سوزم .......
-
باورم کن
یکشنبه 19 شهریور 1391 18:27
باورم کن نه شب سیاه است برایم نه روز سپید ، شب و روزم رنگ تو دارد ، رنگ مهربانی خورشید! عزیزترینی برایم ، نه از دوست داشتن می دانستم نه از عشق وقتی به دنیای تو پا گذاشتم دنیای من زیر و رو شد از عشق از تو به عشق رسیدم ، برگشتم به خودم ، عاشق شدم و دوباره از خودم به دنیای رنگین تو رسیدم نمی دانم چه رازی در تو است که مرا...
-
تنهایم عزیزم
سهشنبه 14 شهریور 1391 14:31
تنهایم عزیزم! دوباره برگشته ام به گذشته ی با تو ، دوباره خوشبخت شده ام با خاطرات تو با اولین نگاهت دلم را بردی و گرفتار چشمهای معصومت کردی مرا از خودم گرفتی و تمام هستی ام به چشمانت گره خورد دلم را اسیر خود ساختی ، خزان دلم را شستی و بهار زندگی تقدیمم کردی تقویم سال هایمان را با رنگ سبز عشق نقاشی کردی ، تصویری از...
-
تصویر عشق
پنجشنبه 9 شهریور 1391 01:02
تصویر عشق وقتی به نگاهت خیره می شوم ، ترنم محبت در نگاه تو غنچه می بندد ، دستان مهربان تو گرمابخش است ، اندازه اش وصف پذیر نیست ، پهنایش همان سرزمین پاک نفسهای تو است .... هر لحظه چشمانم بی تاب تو می شوند و شور دیدن چهره ماه تو را دارند عشق شیرین است به شرط اینکه آن عشق فقط به نام تو باشد ، قلبم با عشق تو کلید خورده...
-
افسوس ای عشق من
چهارشنبه 1 شهریور 1391 23:54
افسوس ای عشق من ! قرار بود همیشه کنار هم باشیم ، چه در غم یا شادی های هم، شریک همیشگی باشیم ...... قرار نبود روزی برسد که در حسرت آمدنت گلی در دست بایستم در انتظارت آن قدر بمانم شاخه ها خشک شوند در دستان سردم ! قرار نبود مرا با نیمکتی سرد و چوبی رهایم کنی بنشینم در انتظارت ، سرم را روی شانه های خودم بگذارم و تو هیچ...
-
زندگی به شرط تو
سهشنبه 17 مرداد 1391 02:50
زندگی به شرط تو تمام صورتم اشک ، کسی نیست غمنامه دلم را ورق بزند ، مانده ام با این دلم ، دلی که تمام لحظه ها بی قراری می کند ... دلی که آنقدر با دستهای خودم ورق زده ام و به آخر رسانده ام که لابه لای آن فقط می توان اشکهای خشک شده را دید ... کاش ابر بهاری بودم آنقدر بر سرزمین دلت می گریستم تا تمام وجودت را سیراب کنم و...
-
مقصد راه عشقمان
یکشنبه 15 مرداد 1391 21:43
مقصد راه عشقمان ------------------------ خواب می بینم سرنوشت ما را در آغوش خوشبختی می فشارد کنار من هستی و تمام دنیا می خواهد پا روی عشق ما بگذارد .... می دانم تنهاترینم در قلبت ، تو هم می دانی تمام دنیا هم نمی تواند تو را از دستان عاشقم پس بگیرد! هر کس نمی داند باید بداند عشق ما تنها عشق نیست ، وقتی می گویم دوستت...
-
به تو می اندیشم
جمعه 13 مرداد 1391 12:29
به تو می اندیشم تمام لحظات را در اندیشه تو سپری می کنم ، هر شب با رویای تو به صبح فردا امیدوارم ، دلم تنگ می شود ولی به سختی این دل را راضی نگه می دارم ... هوای اینجا دلگیر است ، به جای گرمای وجودت، سردی خیالت فراگیر است ... به تو می اندیشم ؛ به چشمهای عاشقت در خیال خودم خیره می مانم ، کنار ساحلی با دستهای ظریفت...
-
تنها عشق من
چهارشنبه 11 مرداد 1391 17:35
تنها عشق من روزی بود که دلت با رفتنم مخالف بود ، روزی رسید چشمانت به تماشای رفتنم موافق شد ؛ اسیر عشقی شدم که تاوانش خیلی سنگین بود ، سرانجام به شکستن قلبی ساده ختم شد ؛ یعنی این همه راه که آمدم ، آخرش سهم من بن بستی از شکست شد؟ غباری غلیظ از سکوت شده حرفهای نگفته ی نشنیده ام قلبی صاف و صادق ولی عاشق را تقدیمت کردم ،...
-
انتظار
سهشنبه 10 مرداد 1391 15:46
انتظار عمریست در رنگ عشق صادقم ؛ یک رنگ و عاشق ، می تپد قلبم برایت کماکان مثل سابق! گم کرده بودمت ، حالا که پیدایت کرده ام ، تمامی سختی ها را تحمل می کنم ، حتی اگر مرا نخواهی باز هر شب گونه هایم را سیل اشک می کنم ، از خودم می گذرم ، نمی توانم فراموشت کنم ... وقتی نفسم را از نفس تو می گیرم ، فرقی نمی کند به حال من ،...
-
دست مریزاد ای عشق من
دوشنبه 9 مرداد 1391 17:31
دست مَریزاد ای عشق من! بلورِ اشکهای من هنوز هم اعتراف می کنند که عاشقرینم ، خیالی جز اینکه در تنهایی به تو بیندیشم ، ندارم ؛ به اندازه تمام عشقهای عالم ، به وسعت لحظات ناب کنار تو بودن ، به پهنای احساسات قلبی ، همراه با باور لطیف رازقی همیشه دوستت می دارم افسوس آن زمان که رفتی خاطره هایت را نیز نبردی، یادگار تلخی در...
-
کابوس
دوشنبه 9 مرداد 1391 10:07
کابوس انگار مسافری که چشم به جاده ها دوخته بود ، و پا روی ماندن گذاشته بود ، پس از سالها دوری دوباره به آغوشم بازگشته ؛ بوی عطرت همه جا را پیچیده ، دور تا دور شهر مثل حلقه ای آویزانت شده عزیزتر از جان عاشقم ، بیدارتر از پرنده ای که آواز می خواند کنار پنجره ام با اینکه این فاصله بین من و تو جدایی انداخته بود ، اما دلم...
-
آواری از عشق
یکشنبه 8 مرداد 1391 16:11
آواری از عشق در این سرمای سرد عاشقی ، در حصار قفسی تنگ اسیر شده ام ای کسی که مرا نمی خواهی ، به عشق داشتنت دل به دریا زده ام ، هنوز تو را در بی کرانه های زندگی گم کرده ام ... میدانم مرا نمی خواهی ، میدانم به هوای بودن من ستاره ها را نمی شماری ، مدتی است که مرا به حال خودم رها کرده ای ، دیگر مرا نمی شناسی ، می دانم...
-
ساده رفتی ، ساده شکستی
یکشنبه 8 مرداد 1391 00:46
ساده رفتی ، ساده شکستی چشمهای خیسم باورشان شده که دیگر چشمی نیست به اعماقش عاشقانه خیره باشد، دوران من و تو به سر آمد ، همه آن روزها خاطره شد .. اکنون هیچ کدام از آن لحظات که هر دم تنم را می لرزاند نمی تواند مرهم زخم باشد گونه ها را خیس اشک کردم به امید آنکه شاید دل هواییت دوباره عاشقم شود شاید پر پروازت شکستنی شود ،...
-
تقصیر
پنجشنبه 5 مرداد 1391 17:23
تقصیر باز دلم بی قرار شد ، با خاطره های گذشته ذهنم دوباره درگیر شد .. باز صدایم لرزید و پلک ها روی چشمانم بند نشد ، نبض دستانم سریع تر زد ، تقدیر از آن سوی خوشبختی برایم حکم آوارگی رد کرد ... خیالی نیست همه به حال من می خندند ، دستهایم از سرما عمریست می لرزند .. دلتنگی حال و هوای خاصی داشت ، عاشق که بودم عشق بوی خالصی...
-
رویای شیرین
چهارشنبه 28 تیر 1391 22:00
رویای شیرین! دلم گرفته بود در تنهایی ، بال های امیدم همه پرپر شده بود مثل یک دیوانه فراری! واژه خوشحالی در دنیای من معنا نمی شد ، دلم با خوشی ها پیوند نمی خورد سکوت شده بود خلاصه حرفهای من ، همچنان خشک بود لبهای ترک خورده ام! با این همه ، تمام آرزوی من شده بود یک کلمه از حرف دلم را کسی بشنود... تا اینکه خواب سرنوشت...
-
بغض کهنه
شنبه 24 تیر 1391 00:28
بغض کهنه دلی پر از دغدغه دارم که می خواهد از روزهای گذشته بگوید! از روزهایی که دیگر رفته اند و حالا فقط خاطره هایش مانده است خاطره هایی که هر ثانیه داغش را می بینم و بس! که روی تنم تازه میشوند ، رنگ را بر چهره ام زرد می کنند شاید دلم را بغضی کهنه از روزهایی که دیگر تکرار شدنی نیست ، پر کرده ، دلی که دیگر شاید به اسم...
-
در کنار تو
سهشنبه 20 تیر 1391 22:53
در کنار تو کنارم هستی و دیگر آرزویی در دل ندارم! اینک تمام فکر و خیالم را درگیر آغوش گرم و مهربان تو کرده ام ، سالهای سال بود تو را گم کرده بودم ، حالا که به تو رسیده ام ، هیچ اندوه و حسرتی از گذشتۀ تنهایی و در به دری در دلم ندارم ، کسی به خوشبختی خودم در این عالم نیست ببینم ... نگاهم فقط به تو بود ، فکرم مشغول همنفس...
-
قهر نکن با من
شنبه 17 تیر 1391 14:40
::: فراترازعشق 6 ساله شد.. ::: قهر نکن با من! هر قدم بخواهی از حصار عشق من دورتر شوی ، دلم بی قرارتر ، دلتنگی اش بیشتر ، صدای تپشهای قلب بی قرارش به گوش هر عاشقی می رسد ... من هر چه باشم می خواهم تا ابد با تو باشم ، تو هر چه هستی فقط میدانم فرشته نجات دل اسیر من تا همیشه می مانی هر گلایه ای که داری گوشهایم را برای...
-
میلاد یک دلباخته
دوشنبه 12 تیر 1391 12:37
میلاد یک دلباخته شب های بی ستاره را در آسمانی همراه با بغض جدایی، پشت سر گذاشتم روز میلادم می خواهم دلم را به خاطرات با تو بودن خوش کنم، تمام بی وفایی هایت را فراموش کنم ، از نفسهای گرم و مهربانت باز بسرایم چقدر شاد و رویایی بود لحظه آغاز عشق ما ، تقدیر خوشی نخورد روزگارِ ما ، تلخ شد زندگی بعدِ آن روز بر کام ما ......
-
صحنه غروب
جمعه 26 خرداد 1391 21:51
صحنه غروب ... یکی من می گویم ، یکی تو ، مرا بگیر در میان آغوشت بگویم از عواطف صادقانه ام و راحت کنم خودم و خودت رو ... که تمام هستی ام بی معنا می شود اگر نباشی مرا همراه زندگی ، بدون حضور تو رنگ خوشبختی می رود به همین راحتی... با نوک انگشتم به قلب تو اشاره می کنم ، آهسته می گویم چقدر در قلب تو جا دارم نوک انگشت می...
-
بی قرار آمدنت
پنجشنبه 25 خرداد 1391 15:58
بی قرار آمدنت باز هم قلبم به پایت افتاد ، باز هم پاهایم به راه آمدنت قدم قدم به راه افتاد در انتظار دیدن عزیز دلم ، مدتی است شیدایی شده ام ، در حال و هوای گرفتن در آغوش مهربانت پلک روی چشم بسته ام همچنان لحظه شماری می کنم ... بیا و بگیر این دستهای سردم ، گوش کن می خواهم قصه زندگی برایت بخوانم بیا تا با خیالت دیوانه...
-
خیالت راحت شد ؟
چهارشنبه 24 خرداد 1391 22:17
::: خیالت راحت شد؟ ::: کمبودی زندگی بودی ، از بس جای خالیت تکیه دادم سرانجام هر آنچه داشتم باختم زندگی از طعم تلخی که به خود گرفت ، سرانجامش در آغوش مرگ آرام گرفت در این مدت که داغ وداع بر قلبم سنگینی می کرد ، آخرش مرا از عشقِ خیالی خالی کرد دلهره ها آمد تمام وجودم را تسخیر کرد ، هوای هوس باز آمد تو را از دنیای من...
-
مرا ندیدی
سهشنبه 23 خرداد 1391 16:24
::: مرا ندیدی ::: تا بوده همین بوده ، عاشقی که قلبش را نشکسته باشند ، نبوده دستهایی که صمیمانه بگیرند سردیش را گرما ببخشند خیلی کم بوده احساسی که زیر پا خرابش کنند ، با سنگدلی مهارش کنند بسیار بوده ! بی وفایی تو هم یکی از آنها بوده ... وقتی از بی وفایی دیگران می نوشتم قلم را با افتخار و غرور روی کاغذ می گذاشتم برای دو...
-
حالا که نیستی
شنبه 20 خرداد 1391 19:45
::: حالا که نیستی ::: آسان نبود دل بستن ، خیال نبود عشق ورزیدن ، خواب نبود روزهای با هم بودن ! هوس نبود نفس، خوشبخت ترین بودم با تو نازنین همنفس ... وقتی شیرینی و خوشی لحظات گذشته با من بود ، فکر نمی کردم سرنوشتم در میدان بازی رقم میخورد! از زندگی چیزی به غیر تو نخواستم ، به غیر از نفسهای گرم وجودت چیزی نداشتم خواستی...
-
رویای تو نمی گذارد
جمعه 12 خرداد 1391 02:50
::: رویای تو نمی گذارد...! ::: روزها همه رنگ سیاهی ، شب تا سحرگاه کابوس تنهایی ، رویای تو مگر می گذارد پلک روی هم بگذارم، بخوابم با این همه بی قراری .. هر کجا نگاه می کنم تصویر تو را می بینم، هر کجا قدم می گذارم ، درست جای قدم های تو می افتم! من از این همه کابوس و رویا خیلی می ترسم فرجام این عشق را با نبودنت چگونه...
-
طلوع نمی کند غروب
جمعه 29 اردیبهشت 1391 18:23
::: طلوع نمی کند غروب ::: با پایی پیاده ، تنی خسته ، قلبی شکسته باز ایستاده ام کنار دریا به انتظار طلوعی دوباره .... این ثانیه های نفس گیر انگار نمی خواهد تمام شود خودم را هم به بی خیالی بزنم باز این غروب لعنتی نمی خواهد غرورش را بشکند حالا که امیدی برای طلوع نیست ، حالا که خون رگهایم لخته بسته نفسم بریده ، صدایی نمی...
-
عشق دروغین
یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 20:28
::: عشق دروغین ::: اگر حال دل مرا داشتی ، تلخی یک عشق سرگردان را درک میکردی میفهمیدی بی وفایی در حق کسی خیلی دردناک است ، معنایش خیلی مبهم است! و این ابهام که باشد یعنی بین زندگی و مرگ فقط یکی به نفع من است.... میفهمیدی طعم تلخ دوری را و به خودت می آمدی میدیدی احوال غم انگیز روزگارم را به من چشاندی طعم بد جدایی ، آن...
-
فرشته مرگ
جمعه 22 اردیبهشت 1391 19:08
فرشته مرگ باز که چشمهایت به سیاهی می رود فقط خستگی را فریاد می زند ! انگار از خماری درد، پلک از روی پلک بر نمیدارد چه شده غریبه دلت هوای کسی کرده ؟ نکند قاصدک خبررسان ، خبری ، حرفی ، سخنی به تو زده! نکند گریه هر شبت تو را دیوانه کرده نکند غرور شکسته ات به دنبال التیام بخش میگردد ؟ بگو! این قدر بی تابی نکن .. بگو به من...