سلام بر حسین ، سلام بر شاه شهیدان ، سلام بر یاور مظلومان
سلام بر تو ای شاهزاده کربلا ، طفل بی گناه ، اصغر کربلا
سلام بر روح پاک و مقدس تو ای حافظ قرآن ، حسین بی سرپناهان
سلام بر شما یاران حیسن ، غمخوار و همدرد حسین
سلام بر شهید کربلای مقدس ، حسین مظلوم ، سلام
========================
عطر کربلا آمد ..
یاد آن حافظ قرآن ، یاور مظلومان حسین آمد..
صدای گریه های شبانه زهرا ، بانوی غمها آمد ...
ندای یا حسین باز بر لبها نشست ...
بوی مدینه آمد ..
با عرض سلام به دوستان عزیز و تسلیت به مناسبت ماه محرم!
بخش نظرات وبلاگ را فعال کردم ...
پیشاپیش مشتاق دیدن متنهای پر محبتتان هستم .
التماس دعا !...
========================
تنها گلی که چیدم!
از میان هزاران باغ و بوستانی که بوی عطر و شادی را می دادند ،
از همان باغ که عطر شادی و زندگی را می داد و انگار همان بهشت بود...!
در بین انبوه گلهای شاد و رنان ، گلهایی که قد برافراشته و تازه شکوفه زده بودند
آری من همان کسی بودم که تنها حق داشتم یک شاخه گل را از میان آن همه
گلهای یاس و خندان بچینم و برایش هوا باشم تا بتواند نفسی راحت بکشد..
برایش خورشید باشم تا از گرمای آن بهره ببرد و شکوفا و شکوفاتر شود..
برایش همان چشمه و آب زلال باشم تا پژمرده و پر پر نشود...
آری من همان گل یاس را از آن بوستان که با بهشت فاصله ای اندک داشت ، چیدم
با تمام وجود و با احساسی غوغایی شاخه گل سپید را در دستان خود فشردم و
در رویاهای خودم غرق شدم ...
در فکر این بودم که شاید از دستی که آن را از شاخه اش جدا کرده دلگیر است ؛
شاید دلش برای خاکی که در در دل آن کاشته شده بود و مدتهای
زیادی را که به حال و هوای آن عادت کرده بود تنگ است...
همچنان که اشک از چشمهانم مانند باران از دل آسمان می بارید ؛
خیره به گل یاسی بودم که با لرزه در دستانم نگه داشته و برایش تنها اشک می ریختم !
برای رها شدن از دلتنگی و حرف ناگفته خود بار دیگر به همان باغ آرزوها ، باغ رویاها
و همان مکانی که خانه شاخه گلی بود که در دستانم فشرده بودم ، رفتم
و با تمام وجودم فریاد زدم و عهد بستم که :
اولین و آخرین شاخه گل یاسی بود که از میان تمامی باغهای پر از یاس و شبنم چیدم
آری اولین و آخرین شاخه گل